مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 11 سال و 23 روز سن داره

مهدی یار عزیز کوچولوی مامان و بابا

تو را دوست دارم ...

من از عهد آدم تو را دوست دام از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شبها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم نم : تو را دوست دارم                   نه خطی ، نه خالی ! نه خواب و خیالی !  من ای حس مبهم تو را دوست دارم سلامی صمیمی تر از غم ندیدم به اندازه غم تو را دوست دارم بیا تا صدا از دل سنگ خیزد بگوییم با هم : تو را دوست دارم جهان یک دهان شد هم آواز با ما : تو را دوست دارم : تو را دوست دارم ...   ...
16 اسفند 1392

باز هم بیماری

سلام نمکی خاله بمیرم برات که چند روزه دندون چهارمت داره در میاد و کلی اذیت شدی . همش گریه می کنی ، بهونه می گیری ، دوست داری همش بری از خونه بیرون . ولی وقتی هم که میری بیرون یکمی که گذشت دوباره درد دندونت یادت میاد و گریه می کنی . این چند روز خیلی اذیت شدی . دیشب هم که تب کرده بودی مامان و بابا جون بردنت دکتر و قرار شد که یه سری آزمایش ها انجام بدی ولی هنوز جوابش معلوم نشده . گلکم ایشالله که زود زود خوب بشی     ...
10 اسفند 1392

خنده های ناز

تو به من خندیدی ، دل من محو تو شد . در پی خندیدن تو خندیدم بی خبر از فردا غرق بازی بودی و به دنبال پر شاپرکها می رفتی ، و به دنبال تو ، من . هر دو سرگرم شدیم شاد از شادی ایام و پر از خنده شدیم و در آن بازی گرگم به هوا عهد بستیم که با هم باشیم ...
23 بهمن 1392

آب تنی

سلام زندگی خاله دیروز خیلی بهمون خوش گذشت ، خونه مامانی بودی رفتی حمام اول می ترسیدی بری تو وان    ولی وقتی رفتی اینقد آب بازی کردی و دلت نمی خواست از تو آب  بیای بیرون . کلی ذوق کرده بودی. بعد از یه آب تنی حسابی 2 ساعت کامل خواب بودی   عکس ها در ادامه مطلب ...
22 بهمن 1392

آدم برفی

این آدم برفی به همت خاله حدیثه و دایی جون ساخته شده شما هم اول با دیدن آدم برفی کلی تعجب کرده بودی که این دیگه چیه و بعد هم که نشستی پیش آدم برفی اولش یکمی ترسیدی ولی بعد کلی ذوق کرده بودی و دلت نمی خواست بیای خونه       ...
21 بهمن 1392