مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 11 سال و 23 روز سن داره

مهدی یار عزیز کوچولوی مامان و بابا

خرابکاری پسری

عزیزم روز به روز داری بزرگ تر میشی و شیطنت هات هم بیشتر میشه تازگی ها یاد گرفتی دکمه LCD رو روشن و خاموش کنی هنوز کامل دستت به دکمه نمیرسه ولی پاهای خودت رو بلند می کنی و اینقد سعی و تلاش میکنی تا بتونی این کار را به راحتی انجام بدی ...
10 تير 1393

ماهگرد سیزدهم

امروز خورشید درخشان تر است و  آسمان آبی تر نسیم زندگی را به پرواز می کشد و پرنده آواز جدید می سراید امروز بهاری دیگر است در روز تولدمهربانترین در میلاد کسی که چشمانم با حضورش بارانی است امروز را شادتر خواهم بود و دلم را به مهمانی آسمان خواهم برد جشنی برای میلادت برپا خواهم کرد تمامی گلها و سبزه ها در میهمانی ما خواهند سرود ای مهربانترین روزهای زندگی هر روز گوارا باد میلادت مبارک پسر گلم تو روز تولد چهارده ماهگیش یه هدیه قشنگ به مامان زهرا داد و با زبون شیرینش مامان جون رو با اسم زها صدا زد . ...
20 خرداد 1393

باغ بابایی (سری دوم)

 روز جمعه 2/3/1393   اینجا بابایی داشت برات شعر میخوند شما هم کلی ذوق کرده بودی و دست میزدی اینجا هم  یه مهر پیدا کرده بودی و داشتی نماز می خوندی هر موقع آتیش میدیدی سریع میگفتی اوف اوف ...
4 خرداد 1393