شیطنت های مهدیار
ماشالله به تو پسرم که از شیطنت هیچی کم نداری .
دیشب که خونه مامانی بودی هر کاری که دلت خواست کردی تازه با این خراب کاری هات همه قربون صدقه ات می رفتن و تو رو حسابی لوس کردن دیگه
راستش شیطنت هات از اینجا سروع شد که تا رسیدی رفتی سراغ اسباب بازی هایی که مامانی برای مغازش خریده بود هر چی عروسک بود دور خودت ریختی و باهاشون بازی کردی .
بعدش هم تا مامانی رفت تو مغازه و چشمش رو دور دیدی رفتی سراغ میز مبل و سریع رو میزی و کشیدی پایین که این اتفاق افتاد.
یه چند وقتی بود که وقتی می اومدی خونه مامانی برای این گلدون بیچاره نقشه می ریختی که دیشب نقشت رو عملی کردی . تازه وقتی شکستی خیالت راحت شد و پا به فرار گذاشتی که مبادا کسی دعوات نکنه . ما هم از این حرکت تو کلی خندمون گرفت و دیگه نتونستیم چیزی بهت بگیم.
حالا که دسته گلت رو به آب دادی بعدش عذاب وجدان گرفتی و می خواستی این تیکه های شکسته رو به هم بچسبونی .
بعد این جا شمعی رو شکستی .
آخه این جا دستمال کاغذی رو دیگه چیکارش داری بچه
تازه همه اینا به کنار سر سفره هم که ماشالله هر کاری خواسی کردی دیگه اینم نمونه هاش
وقتی هم غذات رو خوردی می خواستی دستت رو توی پارچ آب بشوری