گردش
روز جمعه قرار بود بعدازظهر همگی بریم باغ و تو کوچولوی خاله قبلش اینقد شیطونی کرده بودی که تا رسیدیم باغ خوابت برد و من و مامانت هر کاری کردی که تو نخوابی یه چند تا عکس ازت بگیریم نتونستیم . ولی با این حال که خوابت می اومد سعی کردیم چند عکس البته خوابالویی و بداخلاق ازت بگیریم . الهی فدات شم که اگه خوابت بیاد با هیچ سرو صدایی از خواب بیدار نمی شی . اما امان از اون موقع که خوابت نمی یاد و همش بهونه می گیری دیگه هیچ کس حریفت نمی شه . ...
نویسنده :
خاله حدیثه
17:23