مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 11 سال و 12 روز سن داره

مهدی یار عزیز کوچولوی مامان و بابا

شیطنت های مهدیار

ماشالله به تو پسرم که از شیطنت هیچی کم نداری . دیشب که خونه مامانی بودی هر کاری که دلت خواست کردی تازه با این خراب کاری هات همه قربون صدقه ات می رفتن و تو رو حسابی لوس کردن دیگه راستش شیطنت هات از اینجا سروع شد که تا رسیدی رفتی سراغ اسباب بازی هایی که مامانی برای مغازش خریده بود هر چی عروسک بود دور خودت ریختی و باهاشون بازی کردی . بعدش هم تا مامانی رفت تو مغازه و چشمش رو دور دیدی رفتی سراغ میز مبل و سریع رو میزی و کشیدی پایین که این اتفاق افتاد. یه چند وقتی بود که وقتی می اومدی خونه مامانی برای این گلدون بیچاره نقشه می ریختی که دیشب نقشت رو عملی کردی  . تازه وقتی شکستی خیالت راحت شد و پا به فرار گذاشتی ...
2 بهمن 1392

روند رشد مهدیار

سلام عسل خاله خدا رو شکر که هر روز که می گذره و بزرگ تر می شی یه حرکت جدید یاد می گیری و تا چند وقت پشت سر هم اونو تکرار می کنی . 1- گلم یاد گرفتی هر کی می خواد از درب خارج بشه باهاش بای بای می کنی   2- تا صدای اذان رو می شنوی با صدای بلند می گدی اَدََّر (الله اکبر) و دستت رو سریع می ذاری روی گوشت            3- با زبون و دهنت صدای موتور در میاری که ما هر کاری می کنیم نمی تونیم مثل تو موتور بسازیم 4- با زبونت سَق می زنی 5- وقتی می خوای چهار دست و پا بری با دو دست و یه پا این حرکت رو انجام میدی و اون یکی پات رو روی هوا نگه می داری و راه می ری 6- دستت...
2 بهمن 1392

بیمارشدن نفسم

سلام نفسی خاله یه چند روزیه که مریض شدی  همش بهونه می گیری داروهات رو نمی خوری     دیگه برای خاله حدیثه از اون خنده های خوشمزه نمی کنی  خاله جون ایشالله که زود زود خوب بشی .   ...
24 دی 1392

ماهگرد دهم

در ستاره باران میلادت میان احساس من تا حضور تو حبابی است از جنس هیچ از دستان من تا لمس نگاه تو آسمانی است به بلندای عشق جشن میلادت را به پرواز می روم در این خانگی ترین آسمان بی انتها آسمانی که نه برای من و نه برای تو که تنها برای "ما" آبیست                   ...
24 دی 1392

جشن دندونی

رویش اولین دندون مهدیار تاریخ 14 آذر 92 و رویش دومین مروارید یک هفته بعد از اولین دندون بود اینم اولین آثار هنری با دندونهات که روی سیب گذاشتی ...
13 دی 1392

اولین برف زمستانی

الا ای برف ! چه می باری بر این دنیای ناپاکی ؟ بر این دنیا که هر جایش ردپا از خبیثی است مبار ای برف ! تو روح آسمان همراه خود داری تو پیوندی میان عشق و پروازی تو را حیف است باریدن به ایوان سیاهی ها تو که فصل سپیدی را سرآغازی مبار ای برف !     سلام گل خاله امروز اولین روزی بود که برف بارید و تو اولین زمستون عمرت رو تجربه کردی و با دیدن برفی که از آسمون می بارید خیلی تعجب کرده بودی و مات و مبهوت به دونه های برف خیره شده بودی . مهدیارم تو اگر باز کنی پنجره ای سوی دلت                  ...
11 دی 1392